anisaanisa، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مامان و ببخش

نفسم امروز تصمیم گرفتم یه حادثه که 2 ماه پیش وقتی7 ماهت بود برات افتادو خیلی مامان و ترسوندی و ثبت کنم بعد از ظهر بود بابائی خونه نبود ما دوتا تنها بودیم از خواب که بلند شدی بهت فرنی دادم خوردی بعدش تلوزیون و روشن کردم سبد اسباب بازی هات و اوردم با عروسکات و شروع کردی به بازی منم رفتم که روی تختت و مرتب کنم توضیح(یه عروسک کوچولو داری که تو گردنش یه شیشه شیر کوچیک آویزونه و عمه جون برات خریده بود) 5 دقیقه هم نگذشته بود که صدای سرفت و شنیدم از اتاقت اومدم بیرون ببینم چی شده آخه عادت داری وقتی می خوای خودت و لوس کنی سرفه می کنی اما چیزی که دیدم برام غیر قابل هضم بود دختر قشنگم رو زمین دراز کشیده بودی سیاه و کبود شدی ا...
29 شهريور 1390

برای نازنینم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ، کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه ، همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست ، تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه ، تو زیباترین آرزوی منی   ...
23 شهريور 1390

برای نازنینم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ،کنار تو درگیر آرامشم همین از تمام جهان کافیه ،همین که کنارت نفس میکشم برام هیچ حسی شبیه تو نیست ، تو پایان هر جستجوی منی تماشای تو عین آرامشه ،تو زیباترین آرزوی منی ...
23 شهريور 1390